زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم خیز و کن یاری م ای چشم و چراغم، پسرم تا صدای تو شنـیدم ز رُخم رنگ پـریـد خـبـرم داد صـدایت که چه آمـد به سـرم چشم خود وا کن اگر لب به سخن وا نکنی مکن از موی پریـشان خـود آشـفـتـه ترم بسکه غم هست به دل جای غمت دیگر نیست می نهم داغ جگر سوز تـو را بـر جگرم پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم خـیـز تا از جـگـر من بـنـشـیـنـد شـررم چشمۀ چشم مرا اشک فشان خیز و ببین لب خشکـیده مگـر تر کنی از چشـم تَرم منکه خود خضر رهم بر سر تو پیرشدم چون نهادم لب خود بر لب تو ای پسرم خصم لبخند زند من کف افـسوس به هم بین دل ریش و ازاین بیش مزن نیشترم گه سرت، گاه رخت، گاه لبت می بـوسم دلـم آرام نـگـیــرد، چـه کــنم مــن پـدرم |